سميرا
سلامى گرم. نشريه تان را ميخوانم. ندائى در آن - با ديگرانى که ميخوانم- فرق ميکند. بيشتر در مورد مفهوم آزادى صحبت کنيد. منظور از رهائى همه جانبه چيست؟ شما زياد اين را ميگوئيد. برايم تجسم کن. با دوستى، سميرا.
سميرا عزيز،
خوشحالم که نشريه يک دنياى بهتر را ميخوانيد. خوشحال ترم که تفاوت را در کار ما حس ميکنيد. توصيه ميکنم نشريه را به دست دوستانتان برسانيد تا آنها هم در دنياى بهترى که ما برايش ميجنگيم شرکت کنند. ساختن خوشبختى تنها بدست بشر زمينى ممکن است و خوشبختى را تنها طرفدارانش بپا ميکنند.
آزادى يکى از زيباترين واژه هاى تاريخ بشر است. اميد و ايده آلى است که بشر در هر دوره آرزوى رسيدن به آن را داشته است. اين مفهوم مانند تمام جوانب زندگى ما، مفهومى تاريخى- جهانى دارد. در هر دوره مهر افقهاى جنبشهاى پيشرو و طبقات اجتماعى را بر خود داشته است و امروز در دنياى قرن و بيست و يکمى هم همينطور است. در دوران قديم، تجسم آزادى براى برده يا رعيت، نهايتا رهائى از همان وضعيت و تبديل شدن به برده "آزاد" است. تجسم کارگر و کمونيسم از آزادى در دنياى امروز با امکانات، مقدورات، ظرفيتها، خلاقيتها، دانش و تکنولوژى، نيروى انسانى، منابع سرشار از انرژى و غيره، مفهوم اش عميق تر و همه جانبه تر است. مفهوم آزادى در زمانه ما، انعکاسى از آرزوها و آمال بشر ايندوره است. اما عليرغم اينکه آزادى در هر دوره تاريخ بشر درچه ظرفيتى مطرح بوده است، بعنوان يک هدف انسانى و اجتماعى همواره جايگاه مهمى در فرهنگ پيشرو جامعه انسانى داشته است.
ما از آزادى از سرمايه دارى و جامعه طبقاتى صحبت ميکنيم. سرمايه داران و احزابشان هم از آزادى در همين نظام سخن ميگويند و آن را "غايت آزادى بشر" ميدانند. مهمترين پرچم شان بيانيه حقوق بشر است که بند "مقدس" آن مالکيت خصوصى است. همين پرچم هم مدتهاست که بر زمين افتاده و طبقه حاکم سير برگشت به دوران عهد عتيق را پيشه کرده است. سرمايه دارى افقى ملموس مبنى بر آزادى بشر براى ارائه ندارد. دمکراسى نظم نوينى بى آبروتر از آنست که مردم شريف جهان آرزويش را داشته باشند. کمونيسم در مقابل اين اوضاع انسانيت و رهائى انسان را اعاده ميکند. رهائى همه جانبه وجه مشخصه تبئين کمونيسم از آزادى بشر است. رهائى همه جانبه يعنى آزادى از اختناق و سلطه گرى و اعمال محدوديت و قدرت مافوق مردم؛ يعنى نفى تمامى ارکانهائى در جامعه و نظام موجود که آزادى بشر را محدود و مشروط ميکند؛ يعنى برسميت شناسى و برسميت شناختن همنوع بعنوان انسان برابر در مقابل قانون، در حقوق فردى و اجتماعى، در دسترسى به امکانات جامعه؛ يعنى برابرى در قلمرو اقتصادى و بهره بردارى از ثروت اجتماعى؛ يعنى الغاى بردگى مزدى بعنوان چکيده بردگى تاريخى بشر؛ يعنى الغاى طبقات که ضرورت پيدايش تاريخى شان تصاحب دسترنج و حاصل کار ديگران و اعمال سلطه طبقاتى بوده است؛ يعنى رها شدن خلاقيت و توانائى و استعداد انسانها از قيد بازار و مالکيت و سود و سرمايه و قوانين مترتب به آن؛ يعنى تبديل شدن کار به يک فعاليت مثبت و آگاهانه اجتماعى؛ يعنى رهائى از مذاهب و خرافات؛ يعنى حاکم شدن انسان بر مقدرات خويش؛ يعنۍ ايجاد جامعه اى که زمينه شکوفائى و رشد نوع انسانى را به بالاترين شکل ممکن فراهم کند؛ يعنى انسان دوره تحجر خود را پشت سر بگذارد و تاريخ واقعى اش را شروع کند؛ يعنى همراه با الغاى طبقات و دولت و نيروى سرکوب، ابزارهاى اجتماعى اين سلطه را وراندازيم؛ يعنى به مردسالارى و تبعيض و نابرابرى در هر قلمرو پايان دهيم. يعنى رهايى از ستم هاى مذهبى، قومى و جنسى، رهايى از فقر و فلاکت، جهل و خرافه و مصائب جامعه طبقاتى؛ يعنى فرهنگ طبقات حاکم و ارزشهاى عقب مانده شان را دور بياندازيم و فرهنگى پيشرو، مدرن، سوسياليستى و انسانى را حاکم کنيم. يعنى بشر بيگانه از خود و از همسايه و همنوع خود و از محصول کار و خلاقيت خود، مجددا محور جهان و هر فعاليت انسانى شود. يعنى جامعه اى بسازيم که اولويت اول و آخر آن تعالى انسان است، نيازى به دولت و قدرت فائقه ندارد، رهائى همه جانبه يعنى زير و رو کردن اوضاع موجود به نفع آزادى بشر. برخلاف بورژوازى که افق آزاديش حداکثر به "رهائى" بورژواها منجر ميشود، کارگر و کمونيسم نميتواند آزاد شود بدون اينکه کل جامعه را آزاد کند. سرنگونى سرمايه امر طبقه کارگر است اما رهائى طبقه کارگر تنها با رهائى کل جامعه و نفى تمام عيار وضع موجود عملى است. اين جهان را بايد ساخت، هيچ منجى و شاهى براى من و تو و ما به ارمغان نمى آورد. ساختن اين جهان به نيروى متشکل کارگر و کمونيسم نياز دارد. به اين صف بپيوند! موفق باشيد.
غلام ساعدى
درود بيکران! آيا شما وقوع جنگ را فورى ميبينيد؟ چرا؟ نظرتان در مورد آينده اين دعوا چيست؟ با سپاس. غلام ساعدى
غلام ساعدى عزيز،
وظيفه يک حزب کمونيستى تحليل مبنى بر فوريت و عدم فوريت وقوع جنگ نيست. وظيفه ما منتفى کردن اين کابوس است. من شخصا بسيارى از کشمکشهاى جارى را پروپاگاند با اهداف مشخص تر سياسى در منطقه ميدانم. وقوع جنگ را فورى نميبينم، اما خطر آن را هم منتفى نميدانم. جنگ ميتواند مستقل از نقشه قبلى دولتها در زمينه رويداد خاصى شعله ور شود. آنچه امروز روشن است اين خطر بعنوان يک شمشير بالاى سر مردم گرفته شده و ارتجاع از هر سو از آن بهره بردارى ميکند. وظيفه ما و طبقه کارگر و مردم مقابله با اين رويداد و منتفى کردن اين خطر است. گسترش مبارزه با جمهورى اسلامى و گرفتن ابتکار عمل سياسى، که اشکال مختلفى را ميتواند بخود بپذيرد، ميتواند هم خطر وقوع جنگ و هم شر اسلام و حکومت اش را منتفى کند. در مورد آينده دعواى جمهورى اسلامى با آمريکا، نميتوان نظر قاطعى داد. اين دعوا ميتواند به سمتهاى مختلفى برود. به نظر من سازشى ميانمدت در منطقه فرمول طلائى اى است که هر دو سو دنبال آن هستند. در اين زمينه در سرمقاله هاى همين نشريه توضيح داده ام. نکته اما اينجاست که هر سازشى ملزوماتى دارد و تامين اين ملزومات بخشا خارج از توان صفبندى فعلى در دو طرف است. با اينحال غير ممکن بنظر نميرسد. پيروز باشيد.
آزاد- تهران
خسته نباشيد دوستان گرامى، آيا مخالفت شما با ليبراليسم ترجمانش اين است که اگر سوسياليسم نباشد همين آقايان خوبه باشند؟ معنى مخالفت سياسى شما با ليبرالها قابل درک نيست! آيا با همين منطق آقاى خاتمى را تحريم کرديد؟ پيشاپيش از توضيح و توجه تان متشکرم. آزاد- تهران.
آزاد عزيز،
ما بعنوان کمونيست و مارکسيست که براى جامعه اى بدون طبقات و بدون بردگى مزدى و بازگشت اختيار به انسان تلاش ميکنيم، روشن است با جنبشها و مکاتب مختلف بورژوازى و برنامه سياسى آنها مخالفيم. روشن است ما طبقه کارگر را به حمايت از بورژواها و دولت اسلامى شان فرانميخوانيم. صحبت برسر سرمايه دارى يا سوسياليسم است. چرا مخالفت يک کمونيست با ليبراليسم براى شما "قابل درک" نيست؟ اگر بحث شما اينست که؛ حالا چون سوسياليسم دور از دسترس است يا عملى نيست، بين اسلاميها و "ليبرالها" معقول تر است که "ليبرالها" را حمايت کرد، آنوقت من با فرض بحث شما مخالفم. در سيرمبارزه براى سرنگونى رژيم اسلامى، شکل دادن به آينده، يک شکاف اساسى در ميان مخالفين اين حکومت است. کدام آينده و با چه مختصاتى قرار است جايگزين وضع امروز شود؟ سرمايه دارى و سوسياليسم، هر دو، انتخابهاى متفاوتى هستند که در مقابل جامعه قرار دارند. اينکه جامعه کدامين راه حل اجتماعى چپ يا راست را برخواهد گزيد، تماما در گرو اينست که نيروهاى اين دو کمپ در سير عملى سرنگونى رژيم اسلامى کجاى داستان قرار دارند. آيا مردم با پرچم و هژمونى چپ اين رژيم را از سر راه برميدارند يا با طرحهاى راست؟ اگر در ايران مردم در صحنه سياسى باشند، کمونيسم شانس اش بيشتر از هر راه حل راست است. اما اگر راست دور اول اين روند را ببرد، و يا مردم را در پس يک جنگ دچار انزوا کند، آنوقت کار کمونيسم سخت تر و پيچيده تر خواهد شد. و بالاخره منظور شما از "ليبرالها" چه کسانى هستند؟ طرفداران آقاى خاتمى؟ سرخوردگان جنبش اصلاحات دينى؟ ملى مذهبى ها، نهضت آزادى، ناسيوناليستهاى جبهه ملى، انشقاقات تحکيم وحدت و دو خرداد که زير پرچم حقوق بشر و پلاتفرم اقتصادى تاچريستى خود را "ليبرال" مينامند؟ ايران ليبرال ندارد، اينها بيشتر معادل مانوفاکتورى نئو کنسرواتيوها هستند.
پرسيده ايد؛ آيا با همين منطق آقاى خاتمى را تحريم کرديد؟ ميدانم منطق عمومى مردم بين "بد و بدتر" عمدتا دور زده است. اما اين منطق بى آلترناتيوى و پراگماتيستى مردم است که با حمايت صورى از يکى به طرف ديگرى "نه" ميگويند و عملا هر دو را دچار دست انداز ميکنند. کمونيستها اين روانشناسى اجتماعى را ميفهمند، حرکت هوشيارانه مردم را ميفهمند، اما نميتوانند بعنوان حزب سياسى تاکتيک سياسى شان را با اين منطق پراگماتيستى تعيين کنند. ما نه فقط خاتمى بلکه کل جمهورى اسلامى و "انتخابات" هاى قلابى اش را برسميت نشناختيم و نميشناشيم. وظيفه ما دعوت مردم به حمايت از ارتجاع نيست. ما بعنوان يک جريان سرنگونى طلب انقلابى و کمونيست، در عين حال که براى سرنگونى کامل اين حکومت تلاش ميکنيم، از هر گشايش سياسى که با مبارزه مردم ايجاد شده است استقبال و از آن بعنوان سکوى پرش براى تمام کردن کار اين حکومت استفاده ميکنيم. مسئله تماما اينست که شما چۍ ميخواهيد و امرتان چيست؟ اگر فرضتان اينست که اين نظام هست و خواهد بود، و کار امروزتان اينست که کم کم تلطيفش کنيد، آنوقت نه فقط بايد از خاتمى بلکه از هر معمم و مکلا ديگر که شعار "اصلاحات" و "جمهورى" و "رفراندم" و غيره ميدهد، بايد حمايت کنيد. اما اگر امرتان اين باشد که بشر را آزاد کنيد، اسلام را وربياندازيد، طبقات را الغى کنيد، بردگى مزدى را برچينيد، برابرى را قانون کنيد، آزادى زن را عملى کنيد، و خلاصه حرمت بشر را اعاده کنيد؛ آنوقت حالتان از خاتمى و امثال او و نظامشان به هم ميخورد. آنوقت مثل ما بر امکانپذيرى يک راه حل انسانى تاکيد ميکنيد و براى تحقق آن جذب نيرو ميکنيد. اين کارى است که ما ميکنيم و تعيين تاکتيک و سياست هايمان تابعى از اين هدف انسانى ماست.
توصيه ميکنم بيشتر وضعيت دنيا را مرور کنيد. دوران ليبراليسم جان لاک و روسو مدتهاست که سپرى شده است. امروز بورژوازى با پرچم نظم نوين در ميدان است و الگوهاى جهانى اش را فى الحال بدست داده است. ايران را نميتوانيد بعنوان يک جزيره از اين جهتگيرى جهانى جدا کنيد. کمونيسم اما، از آنجا که راه حل اساسا متفاوتى را پيش رو ميگذارد و مطلوبيت و امکانپذيرى آن را اثبات ميکند، ميتواند اين مسير ارتجاع جهانى را سد کند. ليبرالهاى ديروز هم ميتوانند اميد و آرزوهايشان را در سوسياليسم پيدا کنند و هزاران فرسنگ جلوتر بروند. بجاى اينکه انسان را به اسارت ارتجاع و مذهب دربياوريد، نفس ارتجاع و اختناق و نابرابرى را به نفع انسان منتفى کنيد. اين منطق معقول ترى است. موفق باشيد.
داريوش مازندرانى
سلام. يک سوال دارم لطفا باريک بين تر آن را مورد توجه قرار دهيد. آيا موضوع تغيير خط امروز مشکل فورى ملت ايران است؟ اگر نيست طرح آن چه ضرورتى دارد؟ بهتر نيست در مورد موضوعات نگران کننده مثل خطر تجزيه ايران و راهکار مقابله با آن حرف بزنيد؟ بدرود! داريوش مازندرانى
داريوش مازندرانى عزيز،
مشکل فورى مردم ايران جمهورى اسلامى است که بايد سرنگونش کرد. ما داريم همه در اين مورد و همينطور فرداى بدون جمهورى اسلامى حرف ميزنيم. در مورد راه حلها و سياستها و استراتژيها. بحث تغيير خط هم يکى از اين مسائل است که البته هر زمان طرح شود با همين واکنش هاى ناسيوناليستى روبرو ميشود. "خطر تجزيه ايران" فرمول سياسى و مفروضات ما نيست. ما در باره خطر سناريوى سياه حرف ميزنيم که امرى مهمتر از "تجزيه خاک" يعنى مدنيت و جان و نفس بقاى جامعه مورد تهديد قرار ميگيرد. تفاوت ما کمونيست کارگريها با شما و کل طيفهاى ناسيوناليست اينست که؛ اولويت و اصالت در نزد شما خاک و خون و در اشکال افراطى نژاد است، اما اولويت و اصالت براى ما انسان و حرمت و آزادى و برابرى اوست. ما موافق تقسيم کشور به قطعات مينياتورى با زعامت خانها و طالبانها و کاراديچ هاى ايران نيستيم. همانطور که موافق ايران يکپارچه بزعامت شاه يا آخوند يا هر خودگمارده اى روى سر مردم نيستيم. ما آزادى و برابرى ميخواهيم که در يک حکومت کارگرى و سوسياليستى تامين ميشود. تنها اين راه حل ميتواند خطر "تجريه ايران" را هم منتفى کند. چون برخلاف شما، که از هر سو تنها بر نفرت ملى و قومى ميدميد، سوسياليسم مسائل و شکافهائى را که اردوهاى مختلف ناسيوناليسم ايجاد کرده اند، حل خواهد کرد. موفق باشيد.
ساشا
نشريه دريافت شد. متشکرم. خواندنى است. بعضى از متنها سخت است. يعنى بايد ساده تر بيان شود. اميدوارم در نظر بگيريد. با علاقه زياد. ساشا.
ساشا عزيز،
متن هائى را نميتوان خيلى روان نوشت و يا براى اصلاحات و ترمهائى نميتوان معادل دقيق و رسا پيدا کرد. اين يک مشکل زبان فارسى است. با اينحال نکته شما مهم و درست است. بايد قادر بود مسائل پيچيده را هم در بيانى ساده و تيز و فراگير ارائه داد. اين درجه زيادى از تسلط به موضوع مورد بحث را طلب ميکند. خود ما همواره به اين مهم تاکيد کرديم. از توجه شما ممنونم. دوستان ديگر را هم سلام برسانيد. با علاقه فراوان متقابل.
سئوالاتی پیرامون جنگ
در سمینار مرکز مطالعات کمونیسم کارگری پیرامون جنگ و مبانی سیاستهای جنبش ما چند سئوال پایه ای مطرح شدند که در نشریه مختصرا به آنها پاسخ ميدهيم. من چند سئوال دارم. شاید این سئوالات باعث تعجب شوند. سئوال اول من این است:
۱- چرا با جنگ مخالفید؟ به این علت که بنیانهای اقتصادی این نظام را نشانه میگیرد و نه سرنگونی را؟
پاسخ؛ چون جنگ مردم نيست، جنگ دو ارتجاع تروريستى بين المللى است، مصائب جانى و مالى و نسلى براى مردم دارد، تلفات انسانى بيشمار ببار مى آورد، ضد مبارزه براى آزادى است، سير مبارزه مردم را قيچى ميکند، چون جنگ ويرانگر است، نابود کننده است، استيصال و تباهى را رشد ميدهد، نيروهاى دست راستى و ضد جامعه را تقويت ميکند، جامعه را در بحرانى عميق و غير قابل تصور فرو ميبرد. بنيانهاى اقتصادى اين نظام – اگر منظور جمهورى اسلامى است- با جنگ شايد تضعيف شوند اما خود حکومت هارتر ميشود. فشار اقتصادى ناشى از جنگ را به فقر و گرسنگى بيشتر مردم و اختناق شديدتر ترجمه ميکنند. ما هم مخالف شديد جمهورى اسلامي هستيم و هم مخالف شديد سياست جنگى و ميليتاريسم نظم نوينى. استراتژى ما در تقابل با هر دو است و اين استراتژى اتفاقا با منافع جامعه، طبقه کارگر و اهداف کمونيستى ما منطبق است.
۲- آیا جنگ به عنوان یک اهرم هل به جلو نقشی مثبت در سرنگونی این رژیم نخواهد داشت؟
پاسخ؛ به نظر من نه. لابد با يک بمباران اتمى ميتوان حکومت اسلامى را انداخت. اما ميليونها نفر هم نابود ميشوند. ما بعنوان سازش ناپذيرترين سرنگونى طلبان، دنبال سرنگونى به هر قيمت و با هر وسيله اى نيستيم. ما ميخواهيم از پس سرنگونى رژيم اسلامى جامعه را آزاد و سوسياليسم را مستقر کنيم. در سوال شما تصويرى هست که هر نوع فشار به حکومت را از هر جانبى در خدمت سرنگونى ميبيند. اين ديدگاه اشتباه است. هر نوع بمباران و حمله به جمهورى اسلامى، اين رژيم را تقويت ميکند و به جان مردم مى اندازد. اين تصوير که بمب و گرسنگى مردم آنها را ناراضى و به انقلاب يا شورش ميکشاند، بيمارگونه است. ضد اجتماعى است. تصوير ديک چينى و تيم پنتاگون است. کسانى که چنين تصويرى دارند، از سازماندهى جامعه براى سرنگونى جمهورى اسلامى نااميد هستند و لاجرم تحريم اقتصادى و حمله نظامى را بعنوان فاکتورى مثبت در خدمت تحقق اهداف خود ميبينند. اين نه فقط سياستى ضد کمونيستى و ضد انسانى است، بلکه کمکى به تحقق هدف آنها هم نخواهد کرد.
۳- کسانیکه مخالف این رژیم هستند و دارای تشکیلاتی هستند، آیا این جنگ میتواند مانند یک اهرم کمک کننده باشد، برای تسریع امر سرنگونی؟
پاسخ؛ بستگى به اين دارد که اين تشکيلاتها چه اهدافى را دنبال ميکنند و شيوه رسيدن به آنها را چگونه تعريف کرده اند. مثلا براى مجاهدين، قوم پرستان، بخشى از سلطنت طلبان و نيروهائى که تحقق استراتژيشان را به حمله آمريکا گره زدند، بله جنگ در خدمت اهداف آنها براى سرنگونى هم هست. متقابلا جنگ بهانه و در واقع کاتاليزور سياسى نزديکى مجدد بسيارى از نيروهاى جنبش ملى اسلامى به جمهورى اسلامى ميشود. اما براى اردوى آزادى و برابرى اين منطق و همسوئى معنى ندارد. در اين جنگ يک سر سوزن پلاتفرم ما و طبقه کارگر و کمونيسم نمايندگى نميشود. جرياناتى که اهداف شان با اين جنگ نميخواند اما به آن اميد ميبندند، يا سياست شان را در اين جهت تدوين ميکنند، قربانيان اين بحران اند.
۴- تحریمها چطور؟ آیا تحریمها میتوانند ضامن سرنگونی این رژیم باشند؟ فرق تحریم اقتصادی با اعتصاب عمومی چیست؟
پاسخ؛ خير نميتواند. تحريم اقتصادى يک سلاح کشتار جمعى مردم است. نفس اين بحث مسخره و مملو از رياکارى است. چون عده اى به بهانه مقابله با ساخت سلاح کشتار جمعى توسط يک رژيم، با سلاح کشتار جمعى ديگرى مردم را از بين ميبرند. چون رژيم در اين ماجرا که تکان نميخورد. مگر صدام با تحريم سرنگون شد؟ تحريم اقتصادى و حمايت از آن يک سياست دست راستى و ضد اجتماعى و عميقا غير مسئولانه است. مدافعين اين سياست ذره اى براى جان آدميزاد و کودکانى که براثر اين تحريمها نابود ميشوند ارزش قائل نيستند. دفاع از سياست تحريم اقتصادى، دفاع از کشتار دسته جمعى و آدمکشى آگاهانه است.
۵- من به لحاظ احساسی مخالف جنگ هستم، ولی اگر جنگی صورت گرفت من چه کار باید بکنم؟
پاسخ؛ ما هم مخالف سياست نطم نوينى و تهديد جنگ و جنگ هستيم و هم مخالف جمهورى اسلامى. در درجه اول براى ممانعت از عملى شدن اين تهديد تلاش ميکنيم و در صورت وقوع جنگ بايد مبارزمان را در شرايط جديد ادامه دهيم. مقابله با سياستهاى سرکوبگرانه رژيم و کوبيدن جامعه به بهانه جنگ، سربازگيرى، تحميل فقر گسترده تر و غيره يک رکن سياستهاى ماست. همزمان بايد در اين موقعيت جديد سوال قدرت سياسى براى کمونيسم باز باشد. پايان دادن به مشقات جنگ، حضور سياسى و نظامى اردوى کمونيستى کارگرى يک ضروت مبرم در شرايط بهم ريختگى ناشى از جنگ است. در اين دوره انواع نيروهاى سناريوى سياهى به ميدان مى آيند و تلاش ميکنند جامعه را به قعر ببرند. بايد در مقابل اين سناريو که با وقوع جنگ امکان آن بشدت بالا ميرود، با صفى قوى از مدنيت، جامعه، آزادى و حقوق مردم دفاع کرد. هرجا ميتوان قدرت را تسخير کرد و جامعه را براى مقابله و دفاع از خود بسيج کرد. وظيفه و مسئوليت اجتماعى کمونيسم در چنين شرايطى بسيار سنگين است.
با درود
امیدوارم حالتون خوب باشه. ممنون میشم ما رو در مخالفت با جنگ علیه ایران تنها نذارید و در انعکاس حرکتمون یاریمون کنید: منتظرتون هستیم. پیروز باشید. www.hamava01.blogfa.com
سجاد عزيز،
آدرس وبلاگ شما را منتشر کرديم. خوشحاليم که مخالف جنگ هستيد. اما دفاع ناسيوناليستى در مقابل جنگ، بناچار شما را کنار جمهورى اسلامى قرار ميدهد. شما نيازى نداريد براى مخالفت با جنگ پشت پرچمى برويد که اکنون دست رژيم اسلامى است. بطرق انسانى و آزادمنشانه ترى هم ميتوان مخالف اين مرتجعين بود و از مردم و جامعه دفاع کرد. به سياست سوسياليستى ما عليه تهديدات دولتهاى جنگ طلب بپيونديد. موفق باشيد.
نظر،
نمی دونم شماها چه فکری می کنید......اصلا فکر دارین یا نه ....!! شما میگی 16 تا آدم عوضی که مزاحم زن و دختر مردم شدن وحشی نیستن، اما این هایی که حق این 16 تا رو بهشون دادن وحشی هستن؟!! من به این رژیم کار ندارم اما اگه شما اینطوری فکر می کنین باید بگم شما هم در خودتون شک کنین ... وحشی کسی هست که ...... با این اندیشه تون به هیچ جایی نخواهید رسید......
شهرام عزيز،
انگار مسائلى براى شما سوتفاهم ايجاد کرده است. ما مخالف سياست جمهورى اسلامى هستيم که خوشبختانه شما هم باهاش کارى نداريد. اما چرا شما صورت مسئله را از آنها پذيرفتيد؟ کجا به شما اثبات شد که اينها مزاحم مردم شدند و يا به افرادى – زن يا مرد- تعدى کردند؟ بسيارى اوقات به مردم با همين عنوان حمله ميکنند. وانگهى، اگر درجه اى از حقيقت در اين ادعاها باشد، چگونه شما قبول ميکنيد که حتى مقابله با اوباش را رژيم اوباشها بعهده بگيرد؟ چطور ميتوان حق را از سرکوبگر و قاتل مردم اعاده کرد؟ در قانون فرداى حکومت کارگرى نيز هر نوع تعدى به مردم با هر بهانه اى جرم است و قانون موظف است از امنيت و آسايش و حق و حرمت شهروندان دفاع کند. ما طرفدار "مزاحم ها" نيستيم، مخالف رژيمى هستيم که به اين بهانه سرکوب ميکند و بندهاى اختناق را سفت تر ميکند. در ضمن در يک جامعه متمدن و انسانى، زن و دختر، "مال مردم" نيستند! شهروندان با شخصيت و صاحب حقوق و برابر جامعه اند. انسان اند، که جنسيت و سن و سايزشان مانعى در مقابل حقوق برابرشان نيست. زن و دختر که ماشين و مبل و مستقلات نيستند که با ضمير مالکيت از آن نام برد. موفق و پيروز باشيد. *